سرزمین قطبی

 بسم الله الرحمن الرحیم

امتحان مبانی هنرهای تجسمی 

موضوع :  سرزمین قطبی با مثلث و یک شکل دیگر

دوم طراحی دوخت 

 

سرزمین قطبی با مثلث ها و یک شکل دیگر

ادامه مطلب ...

بررسی زمینه های تاریخی کتاب آشنایی با مکاتب نقاشی (۶)

 بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

 

(6) 

- انسانی که نقاشی می کشد 

بشر از آغاز تمایل به نقاشی داشته است . این مفهومی است که می بایست به هر شکل ممکن پیش از پاراگراف آغازین کتاب مکاتب بیان شود. پاراگراف فعلی چنین است :

                             

                              " دیوارنگاره های غارها

                              قدیمی ترین آثار تصویری  که در ایران یافته اند ، مربوط به   غارهایی

                              نظیر دوشه  هومیان و میر ملاس در منطقه ی کوهدشت لرستان است . نقاشی های            

                              اندکی برورودی و داخل این غارها باقی مانده است که باستان شناسان آن ها را مربوط به                

                              اواخر دوره ی میان سنگی و اوایل دوره ی نوسنگی یعنی 8-6هزار سال پیش          

                              دانسته اند. تصاویر مذکور صحنه هایی از رزم و شکار باتیر و کمان و حیواناتی چون   

                              اسب ، گوزن ، بز کوهی و سگ را نشان می دهند که به صورت تک رنگ در اندازه   

                              کوچک و با روشی ساده با رنگ های اخرایی و سیاه و زرد بر دیواره ی غارها

                              ترسیم شده اند. "

 

 این پاراگراف همه ی توصیفی است از آن چه که در مجموع درباره ی  نقاشی غارها گفته شده است .  (انگار  بچه ی مردم مامور اداره ی آمار است و از ما آمار اولین نقاشی ها را خواسته است).در ذیل مطلب تصویر مختصری که از یک گوشه ی نقاشی غار هومیان گرفته شده دیده می شود .

کاملا مشخص است که از این مطلب در امتحان چه نوع سوالاتی خواهد آمد .برای این که این مطالب بی مقدمه و گنگ در ذهن بچه ها فرو برود و بتوانند در امتحان سوالات را پاسخ بدهند، بنده از این تکه ی کتاب چندین تست طرح کرده ام که در زیر می بینید:

ـ تصاویر دیوارهای غارهای باستانی ایران مربوط به چه زمانی است ؟

    الف) 12هزار سال پیش            ب) 11 – 8 هزار سال پیش

       ج)  8 – 6 هزار سال پیش       د)  6 – 5 هزار سال پیش

 

2ـ قدیمی ترین آثار تصویری ایران مربوط است به :

   الف)دوشه و هومیان  درمرودشت             ب )میرملاس،دوشه وشوش درکوهدشت

   ج)میر ملاس ،سیلک و هومیان در زرد کوه  د )دوشه ، هومیان و میرملاس در کوهدشت 

 

3ـ تصاویر غارهای ایران مربوط است به :

   الف)اواخر دوره ی پارینه سنگی و اوایل دوره ی میان سنگی

   ب) اواخر دوره ی میان سنگی و اوایل دوره ی نو سنگی

   ج) اواخر دوره ی پارینه سنگی و اوایل دوره ی نو سنگی

   د) اواخر دوره ی نو سنگی و اوایل اسکان بشر در کنار رودها

 

4 ـ تصاویر غارهای باستانی ایران صحنه هایی است از :

  الف)رزم و شکار با نیزه و حیواناتی نظیر گاو ، قوچ و گوزن

  ب) رزم و شکار با نیزه و حیواناتی چون پرندگان ، اسب ، گوزن ، بزکوهی و سگ

  ج) رزم و شکار با تیر و کمان و حیواناتی چون قوچ و گوزن و بز

  د) رزم و شکار با تیر و کمان و حیواناتی چون اسب ، گوزن ، بز کوهی و سگ

 

5ـ تصاویر غارهای باستانی ایران :

 الف)تک رنگ،اندازه کوچک،با روش ساده،بارنگهای قرمزاخرایی،سیاه وزرد است .   

 ب) دورنگ،اندازه کوچک،باترسیم خطوط کناره،بارنگهای قرمزاخرایی،سیاه،قهوه ای است.

 ج) دورنگ، اندازه ی بزرگ، روش ساده، با رنگ های قرمز اخرایی ، سیاه وقهوه ای است.

 د) تک رنگ،اندازه ی بزرگ،باترسیم خطوط کناره،بارنگهای اخرایی،سیاه و قهوه ای است.

 

 

در این شیوه تدریس اشکالات  عدیده ای هست . مهمترین اشکال نحوه ی ستمکارانه ی تحمیل اطلاعات بی ارزش به ذهن است . چه اهمیتی دارد که نقاشی های غاری به نام هومیان زرد باشد و قهوه ای نباشد ، و وقتی ما اصلا نمی دانیم این نقاشی ها کار چه نوع موجودیتی بوده است و برای او چه معنایی داشته است، ساده بودنش چه ارزشی دارد . 

 

 

  دیوار نگاره ی غار دوشه

 

 از آن گذشته اصلا ساده یعنی چه ؟ ساده در مقابل چه چیزی؟ یعنی اگر چطور بود ساده نبود ؟ آیا این نقاشی عجیب و پر از راز پیچیدگی ندارد ؟ به نظر من این نحوه ارزیابی است که ساده است نه نقاشی . آیا کسی که چنین ترکیبی بر دیوار ایجاد کرده نقاشی ساده ای کشیده یا خودش شخص ساده ای بوده؟  

 

همه اطلاعات این پاراگراف از این حیث که در فضایی بدون هیچگونه پیشفرض معلق و بی پشتوانه می ماند ، بی معنا و بی ارزش است . این پاراگراف علاقه ی ما را جلب نمی کند. یک اطلاع بی هویت است که در تاریکخانه ی ظلمانی پر از اطلاعات بی ارزش  آدم ، جایی که پر است از آدرس و اسم خیابان و اسم افراد جورواجور و اسم رودخانه ها و شماره تلفن و کد پستی و کد پرسنلی و غیره ، ریخته می شود . هیچ فایده ای ندارد. حتی ارتباط معلم و شاگرد را خراب می کند . فقط ستم است و بیزاری.

 

اما من حتی به صحت  مطالب این پاراگراف هم شک دارم . 

 

 اول این که کتاب درباره ی مکاتب نقاشی در سراسر جهان است . بنابراین غارهای هندواسپانیا و فرانسه هم باید نام برده شود . از قرار و مداری که در کتاب هست هم که بگذریم ، بچه اگر بداند که غارهای هندو اسپانیا و فرانسه و جا های دیگر  هم از این نوع نقاشی ها دارد ، مسلما به این نتیجه می رسد که این نقاشی ها اتفاقی و بی معنا نیست . گویا یک سنت نا نوشته بوده است . پس باید درباره ی چرایش جستجو کرد . باید انسانی را که دست به این کار زده شناخت و به انگیزه ی کارش پی برد .  و این موضوع دانش آموز را می رساند به نقطه ای که نظام آموزشی گویا قصد داشته است بچه را به آن جا برساند . یعنی چرا من نقاشی می کشم ؟ چرا آمده ام رشته نقاشی ؟ چرا ؟ اگر انگیزه ام چه چیزی باشد بهتر است ؟ اگر چه چیزی نباشد بهتر است؟و...

اما این جمله را ببینید :

                              قدیمی ترین آثار تصویری  که در ایران یافته اند ، مربوط به   غارهایی

                              نظیر دوشه ، هومیان و میر ملاس در منطقه ی کوهدشت لرستان است.

یعنی چی" غارهایی نظیر دوشه و هومیان و میر ملاس است ؟" یعنی این که بسیاری غارها هستند در ایران که قدیمی ترین نقاشی ها را دارندنظیر این ها که نام بردیم ؟ مگر اصلا چند غار در ایران یافته شده که نقاشی های قدیمی دارد  " غارهایی نظیر دوشه و هومیان و میرملاس است " این " نظیر " یعنی چه ؟ چرا باید که نخستین جمله کتاب مکاتب نقاشی که در یکی از روزهای اولین هفته ماه مهر به بچه ها گفته می شود ، این قدر مبهم باشد؟ من به نویسنده هم ایراد نمی گیرم ، برای نویسنده لحظاتی پیش می آید که نمی تواند از جاذبه ی استفاده از یک کلمه هر چند بی مورد بگریزد، بخصوص اگر کلمات ایجاد ابهام کنند . اما پس ویراستار و ناظرانی که بر نوشته شدن یک کتاب درسی نظارت می کنند کارشان چیست ؟ مگر کارشان بازخوانی و اصلاح کتاب نیست ؟

 

از این ها که بگذریم اصلا اگر" نظیر " هم نبود باز هم اطلاعات اصلا درست نیست. اگر این ها درست است پس (این )چیست ؟

  

شما خواهید گفت که این کشف جدید و غیر رسمی است ؟ پس اطلاعات رسمی را باید از کجا گرفت؟ از کتاب های تاریخ هنر ی که در دهه پنجاه میلادی توسط اروپایی ها و آمریکایی ها نوشته شده و در دهه پنجاه شمسی به فارسی ترجمه شده؟

 

 بعد این که مگر همان نقاشی های دوشه و هومیان و میر ملاس در 6تا 8 هزار سال پیش نقاشی شده؟ من همیشه فکر می کردم که نقاشی های غارهای میر ملاس و هومیان مربوط به دوازده هزار سال پیش است .  این موضوع با این دانسته تصدیق می شود که پایان میان سنگی و آغاز نوسنگی هشت تا شش هزار سال پیش نیست . شش هزار سال پیش زمانی است که ما به پایان نوسنگی زسیده ایم. زمانی که بشر دیگر در غارها کاری ندارد و در کنار رودخانه ها برای خودش خانه های دائمی ساخته است .

 می بینید این پاراگراف کوتاه که با این مشقت به ذهن بچه فرو می رود چقدر ابهام  و اما و اگر  دارد؟

من قصد ندارم  کتاب را تا به آخر کلمه به کلمه این جا بنویسم و نقدش کنم . من فقط خواسته ام از بی فکری و سهل انگاری  صحبت کنم که در این جا صدها معلم هنر در سراسر کشورمان آن را تحمل و تحمیل می کنند . آن هم با چه شیوه ها و شگردهایی که جای گفتنش در این جا نیست و شاید در مقاله ای دیگر باید راجع به آن صحبت کرد.

 

اگر حتی به جای همه ی اطلاعات غلط و بی فایده به دانش آموز می گفتیم که "به طور خلاصه انسان در اولین جایی که مسکن گرفت اقدام به نقاشی دیوارها کرد" . او لا اقل یک هفته به همین جمله فکر می کرد و هر جا که می رفت درباره ی آن صحبت می کرد . نه این که با بیزاری از مطلب کتاب روبگرداند.

 

 و اگربه او می گفتیم که به عکس ها نگاه کند و  فکر کند به این که چه عاملی باعث می شد که اولین انسان ها به نقاشی  کردن دیوارها رو بیاورند و در صفحه ای خالی در کتاب بنویسد که چرا بشر چنین بود و چرا بشر همیشه چنین است ، او  لا اقل در بزرگسالی شناخت بهتری از خودش داشت.

 در مباحث بعدی ممکن است از نقاشی های غارها دوباره صحبت کنیم .

http://www.irancaves.com/fa/articledetail.aspx?ID=23 

 http://ghiasabadi.com/takhribe-ghare-dusheh-lorestan.html 

 

 

غار لاسکو 

 

 

  

غارشووه ( سی و دو هزار سال پیش) ؟

حدیث شریف : جایگاه اهل بیت در هستی

 بسم الله الرحمن الرحیم

 

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: ما اهل بیت رسول خدا(ص) وسیله ارتباط خدا با مخلوقاتیم، ما برگزیدگان خداییم و جایگاه پاکی ها، ما دلیل های روشن خدا و وارث پیامبران الهی هستیم.

عاقبت دروغگو

 

 

برای دانلود این پاور پوینت اینجا را کلیک کنید

بررسی زمینه های تاریخی کتاب آشنایی با مکاتب نقاشی (۵)

بسم الله الرحمن الرحیم  

 

 

 

 

 (۵)   

 

۱ _  آیا پارینه سنگی عصر پیدایش انسان بر روی زمین است؟ 

  

 هر کسی که مطالعه تاریخ را از پیدایش انسان شروع کرده باشد می داند اکثر باستان شناسان معاصر در بند و اسیر نوعی نام گذاریند .  

 

این نام گذاری را تئوری داروین مستبدانه به دیرین شناسی معاصر تحمیل کرده است .

  

وقتی می خواهیم درباره ی  آغاز خلقت انسان در علم رسمی مربوط به ماقبل تاریخ جستجو کنیم با فهرستی از نام های ثقیل و طولانی مواجه می شویم که دانشمند داروینی به زعم خود از روی آن اجداد نسل بشر را شناسایی می کند .

 

عجیب آنست که در نبود هر گونه پشتوانه و سند قابل اتکاء علمی  و منطقی و نیز نداشتن شواهد عینی ، زیست شناختی و باستانشناسانه  ، قاطبه ی  پژوهشگران  خود را موظف به قبول این مطلب می دانند که انسان هموساپینس گونه ی تحول یافته نئاندرتال ها _ یا  آن چنان که خود می گویند_ انسان نئاندرتال است.

 

جدای از آن که شواهد باستان شناسی و دیرین شناسی تاکنون نتوانسته است حلقه ی اتصال  این دو موجود متفاوت را نشان دهد و این دیرین شناسان مدرن با بی میلی اعتراف می کنند که ظاهرا آمیزشی بین این دو نوع انسان وجود نداشته است ، در ضمن این دو موجود چیزی  حدود پنج تا بیست هزار سال در آسیا و اروپا همزیستی ای هم با هم داشته اندکه تفاوت چشمگیر شکل زندگیشان ، ابزارها ، مسکن، نوع غذا ، آیین و آداب ،روابط اجتماعی و هزاران نکته ظریف دیگر را می توان به سادگی در آثار باقی مانده هر یک از دو گروه شناسایی کرد . 

 

 چه چیز موید این نظریه است که یکی را گونه ی تکامل یافته ی دیگری بداند وقتی شواهد عینی در بین نیست که لا اقل نشانگر گونه های حد واسط باشد .  

 

اگر این اتفاق در فاصله یکی دو سه هزاره رخ داده باشد ( که در تاریخ زمین لحظه ای بیش نیست )  ، باید از آن به عنوان یک جهش ژنتیکی یاد کرد اما آیا جهش ژنتیکی بدون دلیل به همین شکل رخ می دهد و در یک گونه گسترش می یابد ؟ 

 داده های بیولوژیک نشان می دهد که اگر دوگونه متفاوت  از موجودات امکان آمیزش پیدا کنند فرزند آن ها عقیم خواهد بود. 

 

 بنابراین چگون ممکن است طی چند هزارسال دو نئاندرتال از جنس مخالف به طور همزمان دچار جهش واحدی شوند و سپس  همدیگر را در پهنه ی ارض پیدا کنند ونسلی از موجودات جدید به وجود آورند؟ چگونه چنین معجزه ی خارق العاده در علم احتمالات ممکن است رخ داده باشد؟  آیا نظریه داروین  به همین شکلی که هست و بسیاری از فضلا ی اهل علم پای آن را امضا کرده اند  با یک خیالپردازی عجیب و هدفمند که گویا فقط برای تخریب برخی از بنیان های فکری ساخته شده است تفاوتی دارد؟

 

 امابه نظر من عموم دانش پژوهان باستانشناسی با نظریه داروین آشنایی کافی ندارند . از مباحثی که در می گیرد برداشت من این است که آن ها اکثرا این تصور را دارند- شاید به طور ناخود اگاه- که نظریه داروین مبتنی بر قبول تغییرات تدریجی یک نوع است . این است که آن ها به طور مبهمی به یخبندانی اشاره دارند که از آن گونه ی هموساپینس پیروزمند بیرون آمد و انسان دیگر در آن ناپدید شد . این گونه پیروزی را به تدبیر و توانایی ابزار سازی که گونه هموساپینس  در آن ورزیده شده بود نسبت می دهند . شایدهمین طورباشد. اما این سازَش باتبعات یخبندان، طبق تئوری داروین می باید صفتی نوع وِ یژه باشد  نه یک مهارت اکتسابی تدریجی . 

 

 چنین به نظر می رسد که مدافعین نظریه تبدیل نئاندرتال ها به انسان های همو ساپینس مایلند این طور نشان دهند که بشر توانست برمحدودیت های ذهنی و رفتاری  ، ابزاری و اجتماعی خودش غلبه کند . در قالب انسان نئاندرتال وارد عصر یخبندان شود و در کالبد انسان همو ساپینس خودش را از این عصر بیرون کشد . . ( اگر آن ها جز این فکر می کنند به بنده هم بگویید تا بدانم ) . 

  

با وجود همه  ابهامات این احتمال اگر می توانست  شاهدی و مدرکی پیدا کند کمی ملموس تر از نظریه داروین است که به یک داستان تخیلی علمی شبیه است (این نظریه گویا از اساس مربوط به شخصی به نام لامارک است و داروین آن را نپذیرفته است )  . از این جهت می گویم ملموس که به هر حال در نوع بشر نیز ( به ویژه در شکل ظاهری او ) بنا بر اقلیمی که در ان می زید و غذایی که مصرف می کند و نوع روابط اجتماعی و سایر مناسباتی که با طبیعت و همنوعانش دارد تغییراتی چه در پهنه مکان ها و چه در ازمنه مختلف رخ می دهد . منتها حتما قبول دارید که این تغییرات آن قدر بطئی هست که نتواند نئاندرتال را به انسان تبدیل کند . چنان که بنابر بر خی شواهد این دو موجود در مدتی که به طور متوسط ده هزار سال بوده است در زمین همزیستی داشته اند و  هر یک نوع زندگی خود را به همان شکلی که در ابتدا دیده شده حفظ کرده است  و آثارشان کاملا به صورت تفکیک شده قابل شناسایی است . در زندگی و آثار هموساپینس بنا بر استعدادهای ویژه شان تغییرات مهم و سریعی رخ داده است ودر میان نئاندرتال ها تغییری رخ نداده است .تنها در آخرین ابزار های نئاندرتال ها تحولی مشاهده شده که در همان زمان هموساپینس ها مدارج تحولات مهم تری را طی کرده اند .

    

اما عقلانیت نیز وجود خویشاوندی بین این دو نوع موجود و موجوداتی را که پیش از این نامگذاری شده اند نفی می کند . 

 

گفته می شود که انسان میلیون ها سال در زمین زیست بی آن که کوچکترین تغییری در آداب و عاداتش رخ دهد . ( این طبقه بندی را ببینید که خیلی خوب است ) . سپس در 350 هزار سال پیش انسان نئاندرتال پیدا شد که او نیز طی این هزاران سال عادات و رفتارها و ابزار ها و نوع زندگی ثابتی داشت . این موجودتنها در آخرین دوره ی حیاتش بر روی زمین و در مجاورت انسان همو ساپینس تحول مختصری در نحوه ابزار سازیش ایجاد کرد ، سپس  به انسان همو ساپینس ( که طبق نظریه تکامل گونه جهش یافته او بود ) رسید که به سرعت طی سی هزار سال از عمق غار ها به در آمد و به تسخیر فضا پرداخت و به رصد کهکشان های دیگر پرداخت .  

 

حالا به این سوال  توجه کنید 

 

ّچه اتفاقی  در این سی هزار سال رخ داد که نه در آن چند میلیون سال رخ داد و نه در آن سیصد و پنجاه هزار سال؟ از نظر شما این گونه نتیجه گیری برق آسا از پختگی علمی برخوردار است ؟ ّ

این نوع نتیجه گیری به همین صورتی که به طور خلاصه بیان شد در بسیاری از کتب باستان شناسی و تاریخ هنر به همین شکلی که بیان شد شاید با چند جمله پس و پیش در کمال ذوق زدگی بیان شده است . 

 به نظر می رسد باستاشناسان و به ویژه مستشرقینی ( زیرا بیشتر تحقیقات اولیه مربوط به خاورمیانه بوده است )  که در تپه ها و تل های این جا و آن جا ، در لرستان و   آ ذربایجان و کردستان ایران و عراق و در سلیمانیه و کرکوک و غیره به حفاری پرداخته اند ، هر چه در استخراج تکه سنگ ها و استخوان های مربوط به دوران های پیش از میان سنگی و نوسنگی دقت و شکیبایی داشته اند ، در نتیجه گیری و رسیدن به نتایج غیر منطقی بسیار شتابزده به رقابت با یکدیگر پرداخته اند.

 

 چیزی که موجب تحیر می شود مباحثه زیاد این بزرگان بر سر اصطلاحات مورد اتفاق درباره ی یک دوره یا یک فرهنگ است ، گمانه زنی مختلف و متضاد درباره جزییات بسیار ظریف مر بوط به مثلا انتقال از دوره ی جمع آوری غذا به دوره ی ذخیره سازی آن  یا انتقال از دوره ی ذخیره به تولید و.... 

 

و سپس بحث های زیاد درباره ی  تعبیر" انقلاب نوسنگی " که سرنوشت بشر را دگرگون کرد و او را از عصر غار و شکار و توحش و نوع خواری  هومو ارکتوس های آخر و نئاندرتال ها ، ناگهان پرتاب کردبه عصر فضا.

 

این ها مطالبی است که در سمپوزیوم های مختلف مطرح و پیگیری می شود و صدها مقاله در تحلیل و تجلیل از آن نوشته می شود و با این حال این مغزهای متفکر از پرداخت به اساسی ترین مبادی ای که گویا همه درباره ی آن به طور نهانی سوگند وفاداری خورده اند یعنی همان نظریه تکامل داروینی باز می مانند .

 

تنها دلخوشی ای که در این متون دائم از آن یاد می شود این است که توانسته اند از قید و بند نظریات مذهبی عهدین رها شوند و رد پای انسان را در میلیون ها سال پیش در غارها در حالی بیابند که کمی با مهارت تر از یک گوریل بزرگ زندگی خودش را اداره کرده است . اما معلوم نیست این دلخوشی چگونه و با اتکا به کدام اصل علمی ( زیرا داروینیسم یک تئوری بی فرجام باقی ماند) و با کدام سندعینی کسب شده است .

نتایجی که گزافه گویی های بی معنادر مقالات  علمی غامض  آن را موافق شواهد عینی جلوه می داد ، حالا که همه ان گرد و غبارها ی موهوم فرو نشسته است همان قدر افسانه وار و خیالپردازانه  به نظر می رسد که هر قصه قدیمی دیگر .

 

 

ما حصل این نوشته این است :

شواهد علمی ، عقلانی و عملی به جای آن که نشان دهند  نیای آدمی با نئاندرتال ها خویشاوندی داشته است  ، برعکس کاملا دال بر این است که این موجود

بر خلا ف همسایه ای که شاید چند هزار سال در کنارش زندگی می کرده ، موجود ی  خلاق ، فهیم ، اهل آموزش و آزمون، پیچیده ، با ذهن پویا ، عواطف عمیق ، حس عمیق زیبایی شناسانه و دغدغه های بسیار پیچیده  مذهبی بوده که به شکل های مختلف تجلی یافته است.

 

من انشا الله درین باره  بیشتر خواهم نوشت و در قسمت بعدی  اگر خدا بخواهدبرای آن که خسته نشوید تصاویر مربوط را هم اضافه خواهم کرد  همین طور لینک هایی از مقالات مختلف درباره ی پارینه سنگی .

ریتم

امتحان مبانی هنرهای تجسمی 

موضوع : ریتم 

دوم طراحی دوخت 

برای مشاهده تصاویر در اندازه اصلی روی ادامه مطلب کلیک کنید 

ادامه مطلب ...

بررسی زمینه های تاریخی کتاب آشنایی با مکاتب نقاشی (۴)

بسم الله الرحمن الرحیم

(4) 

 

 

 

 

علم مدرن به عینیت گرایی و اتکا به شواهد مثبته مشهور است . به ویژه علومی که بنای جدیدشان را بر ویرانه ی  اعتقادات گذشته بنا کرده اند بیش از سایر علوم بر این ادعا تاکید دارند و به  آن افتخار می کنند .

 با این حال اکثر نظریه های مهم در علوم دقیقه نیز به تدریج و با مرور زمان جای خود را به نظریه های فراگیرتر می سپارند .

 در میان علوم انسانی ، تاریخ بیش از سایر علوم می تواند  به شواهد عینی و بررسی های میدانی متکی باشد . بررسی های روشمند و متکی بر متدهای دقیق و ابزارهای علمی این محمل را برای علم تاریخ به وجود آورده است که بیش از سایر علوم انسانی با اطمینان نظریه های جدید را بنا کند.

می توان گفت که این اتکاء به شواهد مثبته در نظریه پردازی بود که چهره علم و سپس چهره جهان را تغییر داد . اما مانند همه ی رویکرد های بشری اتکا صرف به شواهد عینی و پافشاری مفرط بر آن نیز دوره خود را داشته است .

به تدریج و با مرور زمان اطمینان و ایقان گذشته رفته رفته جای خود را به تردید های جدی سپرد . شاید بتوان گفت که ابتدا این تردید ها از گستره تحقیقات شاخه ای از علم فیزیک که معطوف به ذره و حرکت و انرژی بود سرزد .

البته عالم فیزیک همچنان متکی بر مشاهدات خود  از جهان و امور واقع ، به نظریه پردازی مشغول است ، اما جای هیچ تردیدی نیست که مشاهدات  علمی او به مدد پیشفرض های ذهنی اوست که معنی می یابند .

 به این معنا که داده های خام عینی تنها بر انگیزنده ی سوالات مختلف اند. پاسخ  هایی که به منصه ی  آزمایش می رسند زاده ی تحلیل ریاضی  ای هستند که برای پاسخ گویی به کار گرفته شده است .

 تحلیل های ریاضی اگر چه خاستگاه تجربی نیز دارند اما ذهن هدایتگر و غایت دهنده ی آن هاست . برای تایید این مطلب  پیش بینی های علمی  را به یادتان می آورم که انگیزه و الهام بخش آزمایش های تازه و بنای نظریه های جدید گشته اند . این پیش بینی های اکثرا بر اساس نتایج ریاضی  به دست امده از نظریه های پیشین به دست آمده اند. مثال های فراوانی درین باره هست که در این جا که بحث قرار است درباره ی تاریخ باشد ، به آن نمی توان پرداخت .

به طور خلاصه می گویم که حتی علومی که در حد ذات خود تجربی اند نیز نمی توانند فرضیات خود را بدون اتکا به کارکرد ذهنیت بیابند.

همچنین شاید تردید جدی نسبت به  اتکای صرف  به شواهد مثبته  از نتایجی ناشی می شود که  در حیطه علوم انسانی  به دست آمده است.

اتکای به شواهد مثبته در علوم انسانی  آزمایش پر هزینه ای بوده است که هر گز در توان بشر نخواهد بود که خسارت های آن را برآورد کند.  چه عرصه ی آزمایشگاه این نوع نظریه ها جوامع انسانی است . وبی شک ماده ی خام و ابزار این آزمون  گرانترین  نوع  ماده وابزار آزمایشگاهی در تاریخ علم بوده است .

همچنین باید گفت   که متاسفانه شکی نیست که از آغاز این رویه ( یعنی اتکا به شواهد مثبته ) مناسب مطالعات انسانی نبوده است . به نظر می رسد که در این آزمایش خطیر  دستگاه منفردی که شرایط بشری را ثابت نگهدارند و آن را از تاثیرات خارجی مصون بدارند موجود نیست .

 

 عواملی که مورد آزمون قرار می گیرند در ذات خود متغیرهای بی شمار و غیر قابل کنترلی دارند و تعریف مشاهده و عینیت ( یعنی تعریف مهمترین نکات مربوط به روش دانشمند) در این قسمت از علم دوباره باید جستجو و بنا شود که این کار هیچ گاه انجام نشده است .  

 

در قسمت بعدی من تنها به محدودیت های این نوع مطالعه در زمینه تاریخ  می پردازم به خصوص آن قسمت از تاریخ که دستمایه ی فرضیه های مربوط به تاریخ هنر است .

حدیث شریف: ویژگی مومن

 بسم الله الرحمن الرحیم 

 

پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم فرمودند: وقتی اعمال نیکویت تو را شادمان کند و کردار بدت تو را ناراحت و پشیمان سازد بدان که براستی تو مومن هستی.