بررسی زمینه های تاریخی کتاب آشنایی با مکاتب نقاشی (۱۰)

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

 

 

 

 

(10) 

 

به سومر باید چگونه نگریست ؟ 

می گویند  که تمدن سومر زادگاه کتابت است و حال آن  که چنین نیست . 

 

هنوز آثار شادی باستان شناسان و مورخینی که موفق شدند لوحه های 5000 ساله را از زیر خاک عراق بیرون بکشند و با عجله سومر را مهد تاریخ و خط و فرهنگ اعلام کنند در کتاب های درسی ما به وضوح دیده می شود.

  

بااین حال شکی نیست که زیگورات  تمدن جیرفت در کناره ی هلیل رود _که بیش از دو برابر  مهمترین زیگورات شهر اوروک در بین النهرین  مساحت دارد _   از قدیمی ترین  زیگورات  سومرقدمت بیشتری دارد.

 

 این منبع را بخوانید و منابع دیگری که  تصویر یکی از چندلوح یافته شده در جیرفت را به ما نشان می دهد که خطی با علامات کاملا هندسی شده بر آن حک شده است . 

 

 خط مذکور هیچ پیوندی با خط میخی ندارد و آن چه از ظاهر آن برمی آید نشان می دهد  خطی آوانگار است نه مفهوم نگار .  از این رو می بایست  مدت ها از ظهور آن گذشته باشد و به آسانی  مورد استفاده قرار گیرد . 

   

 به نظر من باستانشناسان کشور ما به سادگی نباید راضی شوند که تمدن جیرفت را مهد تمدن بنامند . این یک تله است . ما از کجا می دانیم که مردم جیرفت  ابداع گر فرهنگ  نوشتاری و کتابت بوده اند .   

 باستانشناسان باید از سرنوشت کاشفان فرهنگ سومر درس بگیرند که به همین سادگی ها سومر رامادر تمدن های جهان خواندند و اغراق های بی جا ی آن ها درباره ی فرهنگ سومر حالا موجب شده که نتوانند حقایق را در مورد فرهنگ دیگری بپذیرند . 

 

چرا باید فکر کنیم که آن چه پیدا می شود لزوما یک نمونه ی اولیه است .  

 

 این موضوع تردیدهای بیشماری را در من بیدار می کند که باید دل به دریا بزنم و درباره ی آن صحبت کنم .  

 

مثلا قدیمی ترین  آثار بشر مستقر در کنار آب ها و مراتع که در تپه های باستانی مختلف در لرستان کردستان و خوزستان یافت شده مربوط است  به چیزی حدود یازده هزار سال پیش و سپس در لایه های بعدی تا قدمتی حدود  7500سال  پیش می رسد .  

 

کار بسیاری از تحلیل گران این زمینه این بوده که  بر چگونگی  گام نهادن از مرحله توحش یعنی  جمع آوری نباتات خود رو و صید  حیوان  به دوره ی بربریت  که دوره ی کشاورزی و دامداری  است  مطالعه کنند .  

 

ساعت ها بحث و مداقه بر سر این که آیا فرآیند یادگیری کشت اتفاقی بوده یا بشر در این راه دست به آزمون و خطا زده است .  بحث های دامن گستر درباره ی این که چه اتفاقی حیوانات اهلی را به دور اینان جمع کرد و غیره. 

   ا ز دوره های با قدمت یازده هزار سال قبل  تاهفت هزار سال پیش از میلاد تحولات چندان زیاد نیست .  سفال ها  به تدریج به شکل ساده ای لعابی یافته است و نقوشی یافته که کم کم مهارت بیشتری در آن به کار رفته است . به دست ساخته های پیشین به تدریج پیکرک هایی افزوده شده که رفته رفته تعداد  و انواع بیشتری پیدا کرده اند . 

 

 نکته این جاست که از دوره های اخیر یعنی شش تا هفت  هزار سال قبل تمدن هایی در ایران و حتی در بین النهرین یافته شده که بی شک قدمتی بیش از هزار سال داشته اند . چطور می توان فکر کرد که در یازده هزار سال پیش مردم نمی دانستند  گیاه چطور می روید ودر هفت هزار سال پیش دیوانسالاری داشتند و به سیر و سلوک می پرداختند و تجربه هایشان را بر روی لوحی می نگاشتند؟

این پیشرفت بسیار سریع است .  

 

من گمان می کنم آدمی که دریازده هزار سال پیش در دهلران  می زیست و اخلافش نیز در همان مکان سه هزار سال پس از آن _ در بین چند تمدن بزرگ _ کمابیش با همان سبک و سیاق پدران می زیستند ، آن قدر به اصول کشاورزی و دامداری وارد بوده که  دیگر نباید درباره ی این که سگ  را چطور یافت و از آن استفاده کرد یا چطور دانست که اگر گیاه روی زمین بنشیند آب می خورد و بزرگ ومی شود ، این همه مقاله نوشت .  

 

 اگر او از رموز کشاورزی و دامداری با خبر نبوده .چطور می توان فکر کرد که اعقاب او هم _ که در چهار هزار سال یعد در همان مکان می زیستند ، همان نوع کشاورزی را داشتند و همان نوع تغذیه را _،  در میان مردمان متمدن  که در  غرب شاهان برآنان حکومت می کردند و در شرق  شهر های بزرگی داشتند  وتخته نرد و شطرنج بازی می کردند و در دهانهایشان دندان پر کرده بود و شهرهایشان لوله کشی فاضلاب داشت  و در جنوب زیگورات های بزرگ داشتند و  برای خدایان موهوم کتیبه می نوشتند  ، از رموز تمدن چیزی نمی دانسته اند و به قول این عالمان مارکسیست در بربریت زندگی می کرده اند 

 

 برعکس من فکر می کنم  این بشر در یازده هزار سال پیش همه چیز را درباره ی کشاورزی و دامداری _ حتی بهتر از من و شما_ می دانست و تغییرات سطحی و ظاهری زندگیش آن چنان برایش مهم نبود وگرنه او هم می توانست به جای ییلاق قشلاق کردن ( چون می گویند که سکونتگاههای تپه ها موقتی بوده) بله می توانست به جای کوچ نشینی به شهرهای عیلام یا سومر یا شهرهای متمدن دیگر در شرق برود و  و از سفالهای لعاب خورده ی تر و تمیز استفاده کند .  

 

به نظرم تنها تغییر مهمی که  بشر یازده هزار سال پیش واقعا داشت  این بود که  به تدریج مبتلا شد به اعتیاد پرستش بزها و  هم نوعانش در شهرهای بزرگ در هزاره های بعد تمدن های به آن بزرگی را  بر سر همین اعتیاد گذاشتند.  

 

نباید سوال کرد که او چگونه می دانست که دانه باید آب بخورد تا بروید . این موضوع را او چهل هزار سال پیش هم می دانسته .  برای یک آدمی که  دانه و گیاه بخشی از غذایش هست  یک هفته کافی است که بفهمد گندم چطور سبز می شود . نیازی به چند هزار سال زمان نیست .   تنها سوالی که درباره ی این آدم یازده هزار سال پیش مهم است این که  با آن همه مجسمه ی بز کوچک که مرتب می ساخته و نگه می داشته چه می کرد و این بز ها  چه ارتباطی داشت با آن مجسمه ی  سر بز که در این جا درباره ی آن می خوانید ودر  جیرفت به دست امده است ؟  

  

درباره ی ریشه ها ی تمدن سومر نیز همین گونه می باید قضاوت کرد . بلکه باید بیش از این حساسیت به خرج داد  تمدن سومر تمدنی است که ادبیاتش برتر از هنرتصویریش است و این بسیار مهم است. این موضوع نشان از وجود  سابقه ی دیرین خط و کتابت ، وجود نهاد فرهنگی دیرین ادبیات و شعر ، وجود پیشنیه  ی دیرین و غیر قابل تردید از تفکر درباره ی هستی و نقش انسان و اساس تفکر فلسفی  در آن است . 

 

 شکی نیست که در همین زمان در سایر نقاط  متمدن نیز ادبیات وجود داشته است  و  ما چه می دانیم شاید ادبیات جاهای دیگر از سومر غنی تر هم بوده است . اما به هر حال آن چه که در دست است نشان  می دهد که ادبیات سومر در میان هنرهای دیگر سومریان برجستگی خاصی  دارد .

  

من درباره ی سیاق و انواع ادبی موجود در تمدن سومر و ویژگی های آن و رابطه ی آن با دوره ای که سومریان در آن می زیستند ، اعتقاداتشان ، سرزمینشان و سرنوشت شان  در نوشته ی بعدی صحبت خواهم کرد . تنها حالا می خواهم به موضوعی اشاره کنم  که به نظرم بسیار جالب است .

حتما می دانید که در آثار ادبی سومری به ماجرای طوفان نوح حتی با همین جزییات که در تورات ( تحریف شده ) هست و برخی نکاتی که در قرآن  آمده ، پرداخته شده است . البته این داستان در عصر بت پرستی نگاشته شده و خرافه های خاص عصر بت پرستی در آن با شدت و حدت دیده می شود . 

 

 موضوع این داستان موضوع  نوشته ای است که در پست بعدی وبلاگ برایتان خواهم نوشت .  اما نکته مهم در این جا این که  مبدا تاریخ سومر باستان رخداد طوفان است  . رخدادها با قید پیش یا پس از عصر طوفان بازگو می شوند . آن ها زمان وقایع تاریخی سرزمین خود را با مبدا طوفان  می سنجند و شاید در این امر محقند.  زیرا چنان که تاریخ سرزمین ما نیز  در ابتدا با یک دوره ی طلایی شروع شده  (که تاریخ رسمی آن را تاریخ اساطیری می نامد) و در آن شاهان  مستقیما از سوی خدا بر تخت سلطنت زمین نشسته اند در سومر نیز چنین دوره ی طلایی پیش از طوفان وجود دارد.

 به هر حال چیزی که از نظر علمی غیر قابل تردید است این که  در حدود هفت هزار وپانصد سال پیش طوفان مهیبی در این قسمت از جهان رخ داده که  شاید  قسمت های دیگر جهان هم دستخوش این بلا شده اند.  

 

در این  جا  شواهد علمی طوفان در خاور میانه که دوتن از زمین شناسان به بررسی  آن پرداخته اند دیده می شود .  

 

افلاطون در رساله ی جمهور به رخداد چنین سیل و طوفان عظیمی اشاره می کند که سرزمینی به نام آتلانتیس را به کلی از صحنه ی گیتی حذف کرده است . شاید چنین جایی با همان عصر طلایی مورد اشاره در متون کهن شرقی ،  وجود داشته که به دلیل عصیان ساکنین اش گرفتار عذاب شده است . در این باره گفت و شنود های علمی و شبه علمی بسیار است .  

 

  در این جا  به داستان هایی که از فرهنگ های مختلف درباره ی طوفان امده است اشاره شده است .

 

 اما لا اقل در منابع ترجمه  شده ی تاریخی به موضوع طوفان خیلی کم توجه شده واز این رو کتب درسی ما نیز که حاوی تاریخ باستانی بین النهرین و ایرانند ، موضوع طوفان را که دست کم در چند سند قدیمی در همین خاور میانه به دست آمده ،مسکوت باقی گذاشته اند . ( جالب  این که معلوم نیست باستانشناسان و مورخین چه خط مشی ای را درین باره اتخاذ کرده اند . ازیک طرف  هنگامی که می خواهند درباره ی بنی سام صحبت کنند نوح و طوفانش به رسمیت شناخته می شود ، اما در تحلیل سایر موارد تاریخی ، نوح و طوفانش به عنوان اسطوره  ندیده گرفته می شود).  

 

در حالی که به هر صورت که بخواهیم فکر کنیم ( چه از روی الواح تاریخی که از زیر خاک بدست آمده اند و چه از اسناد باقی مانده از نویسندگان و مورخین قدیمی و نیز متون دینی و کتاب آسمانی قرآن ) طوفان بی شک پس از اجتماع مردم در سیستم شهرنشینی رخ داده و پس از وقوع آن تاریخی جدید با مقتضیاتی دیگر آغاز شده است .

نظرات 1 + ارسال نظر
ز-م یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 06:42 ب.ظ

سلام دوستم

گدشته به چه دردی می خورد جز فغان پس بیا تا حال را دریابیم
که راه بهتری است

خانم میرزا کوچکی عزیز الان دارم مقاله سومر را می نویسم . قسمت اصلی اش رو . این مردم مردم عجیبی بوده اند . مردمی دل آگاه اما بدبخت و شقی . به نظر من توی عراق همیشه شقاوت در منتها درجه ی خود به جنگ نیکی در منتها درجه ی خود رفته است . اونجا بود که برترین فرزندان بشریت به خون خود غلتیدند . در کوفه ٬ در کربلا ٬ اونجا بود که کشتی نوح ساخته شد و عده ی زیادی آن را تمسخر کردند و از سوار شدن باز ماندند . اونجا بود که نمرود برجش را ساخت و اتش به ابراهیم سرد شد . هزاران فرشته در این سرزمین همواره در ستیز بوده اند با هزاران شیطان . به هر حال مگر حال چیست جز امتداد گذشته . مگر صدام جز امتداد اسطوره ی گیلگمش چیز دیگری بوده است .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد