بررسی زمینه های تاریخی کتاب آشنایی با مکاتب نقاشی (۸)

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

 

 

(8)

هنر در میانه ایمان و خرافه 

در بررسی نقاشی دیواره های غارهای ماقبل تاریخ یکی از توضیحاتی که در بسیاری از منابع بیان می شود  ، اعتقاد انسان اولیه به تاثیر جادویی اثر است .  

 

این توضیح که نقاشی غارها بیانگر آمال و آرزوها و ترس های انسان اولیه است با این موضوع چندان نا مرتبط نیست . 

 به این معنا که انسان به خاطر احساس نا امنی در طبیعت  و ترس از بی غذایی تلاش می کرده  تا  با تمرکز بر نقاشی تصاویر سرشار از رویدادهای موفقیت بار _ به اصطلاح امروزی ها _ موج مثبت به خود بدهد.   

 

 همچنین این توضیح زیاد از  این اصل روانی که گروه دیگری آن را انگیزه نقش کردن این آثار می دانند دور نیست که آدم اولیه پس از ناکامی ها و سختی هایی که در امر شکار یا کسب غذا یا دور کردن خطر متحمل می شد ، با نقاشی موفقیت های طلایی بر روی دیوار  ،تشفی خاطر می یا فت .  ( گویا این ها نوعی تلاش برای توجیه  نظریه ی ارتباط همه ابعاد زندگی بشر با انگیزه های اقتصادی  است!)  

 

 

این نوع نظریه ها را نه می توان با آن تعصب علمی از روی نیمه عمر کربن و پتاسیم رادیو اکتیو اثبات کرد و نه این که با زور و ضرب شواهد آزمایشگاهی در تحمیل آن بر اذهان آزاد کوشید.به نظر من این ها از آن دست حرفهایی است که  نه امکان اثباتش هست است و نه امکان رد کردنش . به همین دلیل هم باستان شناسان و پس از آن مورخین اروپایی در بیان این نوع نظریه ها سخاوت  و بلند نظری جالبی نشان می دهند که در زمینه های دیگر البته فاقد آنند.

  

 نکته ای که در این میانه کاملا غیر قابل تردید است  این  که نه تنها در مورد دیوار غارها بلکه در مورد هیچ کدام از آثار هنری در جهان نمی توان به همین سادگی موضوع انگیزه را حل کرد. به بیان دیگر حتی اگر شخص می توانست  تصاویر فیلمبرداری شده از زندگی و همه ی  حر کات و سکنات و زندگی  انسان ها در غارهای ماقبل تاریخ ببیند ، باز هم امکان نداشت بفهمد انگیزه ی نقاش هر نقاشی چه بوده و به گمانم خود نقاش هم اگر سعی می کرد دلیل کارش را توضیح بدهد شاید موفق نمی شد ( چنان که امروز نیز چنین است) .

 

 

به همین دلایل تلاش های بعدی برای توضیح انگیزه ی جستجوی زیبایی از سوی هنرمند با دلایلی نظیر میل جنسی ، تلاش هایی کاملا همسو شده  با نگرش هایی  است که مدرنیسم به دلایلی_ که زیاد به این بحث مربوط نیست _ قصد تحمیل آن را به گستره ی نظریه و نقد در علوم انسانی  و سایر رشته های دیگر دارد. 

 

 

این گرایش ها نه تنها در حیطه ی تاریخ هنر راه را بر جستجو های وسیع تر و همه جانبه تر می بندد ، بلکه تفسیر کلی حرکت های جوامع را در طول تاریخ کنترل می کند و آن را از واقع بینی و تجربه ی بشری دور کرده است ، اگر چه در واقع نگرش آزاد و فارغ از تحمیل نظریه ی اقتصادی مارکسیستی  یا غایت آرمانی آن ، کاملا توانسته است حقیقت را ببیند و آن را بیان کند.

 

 

 برای مثال در بررسی  گرایش دینی بشر ( که نه نتوانسته اند آن را کتمان کنند و نه انکار ) امروزه دیگر کمتر کسی به سیر  تاریخی مذهب  _از انیمیسم  به فتیشیسم و بت پرستی و ثنویت و سپس توحید_  معتقد است .( این را بخوانید که خلاصه خوبی است از مباحث نظری در این زمینه )  .  

 

 

اما در کتب درسی ما _ شاید به این دلیل که تاریخ نویسان ما فقط کتاب ویل دورانت را خوانده اند و بر افکار ویل دورانت تکامل گرایی سایه ی سنگینی افکنده است ! _ما همچنان بی آن که خود متوجه باشیم به چنین تفسیری از تکامل تاریخی قایلیم.       

 

 

از این نظر که آن چه برای مثال انسان ساکن غار یا  ساکنین جدید در کناره ی رودخانه ها  بدان اعتقاد داشتند از نظر ما شکل ناقص و نا پخته ای از تمایل بشر به پرستش و بندگی  است که در ادیان ابراهیمی تکامل و پختگی می یابد و چیزی که فقط بیان نمی شود این که این پختگی و تکامل نیز  یک مرحله از مراحل تکامل بشر بیشتر نیست و پس از چندی  انسان ناگزیر باید در سیر پیشرفت خود قرار گیرد و  در جایی  نعوذ بالله  خدای ذهنی را بکشد و خود خدا شود .

 

 

حال آن که همه شواهد نشان می دهد که اعتقاد به وحدانیت خداوند سرآغاز تاریخ بشر است و دوران بت پرستی دوره ی انحطاط عقاید و رسومات است .  

 

  کتب دینی بی هیچ شکی برترین منبع غیر قابل انکار برای بررسی های تاریخی است  و شکی نیست که عظیم ترین و غنی ترین کشفیات  باستان شناسانه و تاریخی  مرهون  مطالعه و استمداد از وقایع مندرج در این متون است.و چنان واضح و روشن به وقایع مندرج در کتب آسمانی اشاره دارد که حتی  کتمان آن هم  برای علم مدرن ممکن نبوده است .  ( به تدریج نمونه هایی از آن در خلال بحث پیرامون تمدن های مختلف در این جا می آید انشا الله) .

 

 بنابراین به نظر من برای تالیف کتب درسی ، بحث و بررسی دقیقی باید صورت بگیرد برای یک صورت بندی تازه از سیر وقایع تاریخی بر طبق داده های علمی خام و نه نظریه هایی که لزوم بیانگر امور واقع نیستند ، بلکه بیانگر عقاید و الهامات شخصی مولفین  ملحد یا یهودی یا مسیحی بوده اند .

 

 اما آن چه که خود من _به عنوان یک معلم  تاریخ هنر  _می دانم در این جا بیان می شود به این امید که این  صورت بندی مقدمه ای باشد برای تحقیق بیشتر و به مرور به کمال خود برسد .

 

 

اول: چنان که قبلا گفته شد به هیچ روی نمی توان نظریه ی تکامل را پذیرفت و در زمینه تحقیقات انسان شناسانه به جایی رسید . نظریه تکامل ابزار مناسبی برای تنگ نظری های خاص مارکسیست ها و ماتریالیست ها درباره ی انسان است . در این مقاله   که گویا نویسنده با علاقه ی خاصی تلاش کرده است مارکسیسم را به ائده آلیسم آلمانی بپیوندد باز هم شما می توانید ببینید  ( و حیرت کنید ) که مارکسیسم تا چه حد درباره ی آدمی و ویژگی هایش مبهم  می اندیشد و تا چه حد درباره ی  جامعه انسانی و جنبه ی پیش بینی ناپذیر حرکت  آن بی مطالعه است . به ویژه وقتی به کمون موعود بی طبقه و بی اقتصاد! می رسیم  که مارکس ساده دلانه  به آن معتقد است و منتظر است که استیلای طبقه کارگر ایجاد شود و به آن بیانجامد ، از خامی این نظریه ی جهانگیر  حیرت می کنیم.  

 

 نظریه تکامل از یکسو ی دیگر موید بینش لیبرالیسم هم هست ( از آن جا که به تنازع بقا نه به عنوان یک اصل علمی بلکه به عنوان یک ایدئولوژی اصالت می بخشد ) و هر دو این نگرش ها در تبیین حرکت تاریخی حیات انسان بر روی زمین ضعیف و نا کارآمدند.

 

 

دوم: سیر حرکت تاریخی جوامع بر اساس  حرکت اعتقادات بشری این گونه است :

 

1- جامعه آغازین ایجاد شده با دعوت یک پیامبر و بنای توحید خالص بی شائبه. در این جامعه مبادی همه ی آموزه های علمی و انسانی در قالب تعالیم دینی به بشر اعطا می شود .

 

2- گسترش دعوت،همدلی مومنان و برادران دینی . به هم پیوستن جوامع از طریق دعوت یا جنگ . علم در خدمت رفع نیازها و هنر و زیبایی در کمال اخلاقی جستجو می شود و آمیخته با همه ی شئون زندگی بشر است . زیبایی و جمال یک ملاک مهم است که وجه دیگر ارزش اخلاقی است.

 

3- توسعه اجتماعی ، توسعه ی علمی و انسانی  و رشد اقتصادی .

 

4- پدید آمدن نسبی رفاه ، افزایش دنیا گرایی ، ایجاد طبقات اقتصادی ، گسترش مباحثات علمی و تحقیقات ،  گسترش فلسفه . بر انگیخته شدن سوالات مختلف درباره ی انسان مبدا او و مقصدش ، نفی  تدریجی اعتقادات ، گرایش به حفظ زندگی و ستایش از دنیا . رشد جنبه های تزیینی هنرو توسعه آن بصورت تجمل .

 

5- ماده گرایی و پرستش زندگی ، آغاز کفر ، آغاز تعدد نظریه ها درباره ی مبدا و مقصد حیات انسان ، جستجوی آزادی و رهایی از قیود دینی و اجتماعی ، پذیرش و به کار گیری  مبنای اقتصادی و ماتریالیستی برای حرکت های اجتماعی ، رشد فرد گرایی ، و حرکت به سوی از بین بردن بنیان های جنسیتی طبیعی ، نفی وجود نقش و جایگاه در خانواده و جامعه ، نفی جایگاه جنسی و جایگاه سنی در رفتارهای بشری .

 

6- توسعه اختلافات طبقات . ظهور مودهای خاص اجتماعی و نهادهای مختلف اقتصادی و فرهنگی  که همه در خدمت امور دنیوی افراد جامعه هستند . در این جامعه فرد گرا خلاقیت های فردی تا حدی آزادانه جولان می یابد ، اما به دلیل نزول یافتن سطح ایده آل ها این خلاقیت ها بی جهت و بی معنا باقی می ماند. به دلیل مخدوش شدن بنیان های طبیعی اجتماع انسان ،ابهام هویت که در زمینه جایگاه و نقش فرد در خانواده ایجاد شده بود ، به بحرانی می انجامد که در نهایت موجب افزایش جرائم و رفتارهای خود مدارانه و بدور از هنجارهای طبیعی روح بشر است . در چنین جامعه ای هنر اغلب در خدمت تبلیغات حکومتی است اما گاه هنرمندان مستقل  به صورت فرد گرایانه با جستجوی زیبایی در پی جبران بحران معنو ی خود هستند.

 

7- رشد اقتصادی و با این حال توسعه اختلاف طبقاتی  در کنار هم همچنان بیش و کم وجود دارد ( کم بودن رشد یا افزایش آن تا حدی به حکومت ها وابسته است ) . بحران هویت و معنویت موجب گرایش آحاد بشری به سمت موعودهای فرضی می شود . مذهب اولیه همچنان در میان گروهی از مردم وجود دارد اما به دلیل فاصله ی زمانی موجود و فراوانی مباحث نظری و تفاوت تفسیر ها و نیز به دلیل این که ساز و کارهای جامعه جدید با اجرای فرامین مذهبی اولیه ناسازگار است ، این مذهب در میان بعضی معتقدان باقی می ماند که در اقلیتند.بنابراین اعتقاد به معنویت های جدید شکل می گیرد . این معنویت ها  التقاتی اند و از هر مذهب مایه ای گرفته اند ، اما آن چه در آن ها اساسی است تجربه بشری از فردیتش و تجربه ی او از هستی جهان است . معنویت های شکل گرفته ی بشری ابزار دیگری برای تشفی خاطر بشر ندارد . اما همین ها هم به معتقدان  تا حدی هویت و اعتماد بنفس می بخشد.

 

8- معنویت های بشری اغلب به دنبال محمل و ماوا یی برای تجسد و تجسم خود هستند تا  خود را به نهادی تبدیل کنند( به ویژه وقتی پیروان افزایش می یابند و روسا قدرت طلب تر می شوند) . از این رو سخت به نمادها وابسته اند . بنابراین هنرکه تا پیش از این در خدمت تزیین و جمال بخشیدن به زندگی بود( و در دوره های آخر ظرافت و زیبایی را از دست داده بود)،  به خدمت  تجسد عقاید گروه مورد نظر در می آید . واضح است که این نمادها برای آن که مورد پذیرش واقع شوند باید ظهورشان با آیین ها ی مختلفی توام شود . این آیین ها خلق الساعه نیستند . بلکه اعتقادات پیروان و روسا  آن ها را می آفریند . معجزاتی ساخته می شود ، رویاهایی به میان می آید قدرت خلاقه ی شعری و هنری با شور و شوق و تخیل پیروان به هم می آمیزد ، ماجراهایی را خلق می کند و آیین های جدیدی را شکل می دهد . اغلب عناصری از دین توحیدی در آن جا داده می شود تا هیبتی واقعی و نافذ بیابد .

 

9-  در این دوره ، نمادهای مورد بحث مقبولیت اجتماعی می یابند و به خرافه های بسیار ریشه دار بدل می شوند.  داستان های تخیلی پیرامون اعتقادات معنویت مورد بحث بسیار انبوه و پر شاخ و برگ است . هر روز معجزه ای جدید یافته می شود و در نمادی جدید تبلور می یابد و قطبی جدید افزوده می شود .همچنان عناصری از دین توحیدی حفظ می شود تا معتقدان دین قدیمی را به درون خود کشد زیرا این گروه در واقع اگر جذب شوند مشروعیت مورد نظر جریان جدید به دست می آید . اگر نیرویی در مقابل چنین  جریانی قد علم نکند بتدریج نمادها جای  ارزش ها را می گیرند .داستان ها خلاصه می شود و به صورت آیین های موجز اما محکم در می آید. آثار هنری و تندیس ها جزییات و ظرایفشان را از دست می دهند ساده می شوند و کوچک تا قابل تکثیر شوند . داستان ها افزون می شوند و تقدسی می یابند و ایمان معتقدان را بدان جذب می کنند . قدرت اقتصادی صاحبان منابع به کمک قدرت نیاز حاجتمندان می آید تا در این زمینه به سر مایه گذاری بپردازد .  اتفاقی که بیش از همه مهم است این که روح معنویت مورد بحث کم کم جای خود را به الزامات حیات دنیوی می دهد .

 

۱۰- این دوران عصر بت پرستی است . در عصر بت پرستی بشر دیگر از قید و بند رها نیست . با این حال قید و بندها نه زاییده ی دین توحیدی که زاییده تشتت بت پرستانه است . این تشتت اغلب در خدمت نظم دیرین اجتماعی است تا قدرت در دست قدرتمندان باقی بماند و منافعشان تامین شود . ظهور قدرت های جدید  لازمه اش ظهور خدایان جدید است . بنابراین همین که خدایان دوتا شدند و به سه رسیدند دیگر عملا نمی توان تعدادشان را ثابت نگهداشت . هر روز خدایی جدید است که معرفی می شود و معبدی جدید است که پر هیبت تر از معابد پیشین از گوشه ای سر بر می دارد . در این بین جامعه به نظم جدید و جایگاه های جدید برای  اعضایش رسیده است . نظم جدید نه بر اساس مصالح عالی انسانی بلکه بر اساس تمایلات افسارگسیخته شکل  می گیرد . اما این کافی نیست شکل جدید جایگاه های اجتماعی می بایست تقدیس یابد و توسط بتخانه تعمید شود . در این جوامع است که کشتن کودکان (  که برای فرار از مسوولیت در جوامع کافر هم به اشکال مختلف هست ) در مذبح معابد شکل یک آیین را به خود می گیرد و یا فحشا حالتی مقدس می یابد (و معابدی برای این کار ساخته می شود)  . قید و بند جنسی به ویژه درباره ی زنان به کلی از بین می رود . جنگ ها اگر چه برای رفع نیازهای اقتصادی است ( چون در این جوامع کار و خلاقیت علمی کم است) اما اغلب به پشتوانه ی معبدی رخ می دهد . زن پرستیده می شود و نیروی جنسی اش محور مناسبات اجتماعی است  . ازدواج ها شکل متقنی ندارند و کودکان از لحاظ حسب و نسب پدری کمتر شناخته می شوندو نشانه های دیگر...  

برای حقانیت بخشیدن به این زشتی های خلاف روح و خلاف فطرت ، هنر سخت دست اندر کار است .

  

 جامعه بت پرستی اغلب توسط جوامع دیگر ( که یا توحیدی اند یا اصلا بی دین اند) نابود می شود و به یغما می رود . اما در لحظه های مقدری نیز  لطف خداوندی شامل حال جامعه شده است و پیامبری از میان جامعه بر گزیده شده که خود را  به هر طریق از زشتی و پلیدی بت پرستی دور نگهداشته است.  پیامبر به دعوت مردم به توحید می پردازد . قبول توحید بر مردم افسرده و زشتکار ، گران می آید . اما بی بهرگان و ناباوران بت پرستی و پاکان  اغلب به گرد پیامبر برگزیده ی خدا گرد آمده اند .  بهر حال اگر قاطبه جامعه به باور دینی نرسند هر گاه خدا بخواهد بلای الهی نازل می شود و تمدن بکلی کان لم یکن می شود ٬تا پاکان و صالحان جامعه ی جدیدی را شکل بدهند و اگر بلا هم نازل نشود ٬ به هر حال دین جدید دیر یا زود اغاز یک حرکت وسیع اجتماعی و یک تحول تاریخی بسیار فراگیر خواهد شد ، که هیچ ربطی هم به ابزارها و انقلاب اقتصادی ندارد.

 

 

این ده مرحله به نظر من سیر تحولات همه ی تمدن های انسانی را کم و بیش در بر می گیرد. و شاید شما جامعه ای را نیابید که حتی یکی از این مراحل را نگذرانده باشد .

 

مسلما ادیان الهی یکی پس از دیگری شکل کامل تری یافته اند که موجب رشد آگاهی در بشر شده اند و از این رهگذر رشد علمی و افزایش خود آگاهی را ایجاد کرده اند . بنابراین آن چه که بیان کردیم بیان وقوع یک چرخه نیست ، بلکه ارائه ی یک الگوی کلی است زیرا  رشد  خود آگاهی بشر لازمه ی ایجاد تکاملی است که ادیان الهی نیز آن را وعده داده اند.

 

 

من نقش  یک عنصر مهم را در سیر این تحولات مسکوت گذاشتم بیشتر به این دلیل که مایلم  در خلال مبا حث به آن بپردازم و از آن جا که با هنر مرتبط است ، اهمیت بررسی این پدیده بسیار زیاد است . انشا الله در خلال مبحث مربوط به تمدن سومر یا پس از آن به آن خواهم پرداخت .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد